مباحثی در رابطه با ولایت فقیه |
ولایت مطلقه و مصالح مسلمین
سؤال - امروزه بحثى مهمّ، تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه، یا غیر مطلقه مطرح است. و جنابعالى نیز در کتب فقهى خود به این بحث اشارهاى کرده، و فرمودهاید معناى کلمه مطلقه باید معلوم باشد. بنده معنایى براى این کلمه عرض مىکنم، و صرفنظر از این که شما این معنا را قبول، یا ردّ بکنید (هر چند در صورت عدم پذیرش، بسیار ممنون، بلکه خواهشمندم، دلیل آن را بیان فرمایید تا مزید هدایت باشد) آیا شما به این معنا ولایت فقیه را قبول دارید؟
مستحضر هستید که این بحث توسّط امام راحل (رحمه الله) این چنین مبسوط مطرح شد. ولى ما در کتابى که ایشان در این زمینه دارند عنوان «ولایت مطلقه» را ندیدیم. آنچه ایشان مىفرمودند این بود که ولایت فقیه از حیث دایره، همان اختیارات معصوم (علیه السلام) را دارد. پس این معنا بعد از ایشان یا در زمان ایشان (ولى نه توسّط ایشان) مطرح شد. به هر حال، در این رابطه سه نظریّه مىتوان اظهار کرد:
1- ولایت فقیه همه اختیارات معصوم (علیه السلام) را دارد؛ الّا ما خرج بالدلیل.
2- ولایت فقیه همه اختیارات معصوم (علیه السلام) را ندارد، و در محدوده قانون اساسى هم نیست، بلکه تمام این حکومت در اختیار شخصیّت حقوقى (فقهى و تقوایى) اوست و هر جا امر و نهى و اصلاحى لازم ببیند حقّ دخالت دارد.
3- ولایت فقیه در چهار چوب قانون اساسى است.
نظریّه سوّم اشکالات عدیدهاى دارد؛ ولى هم اکنون در عرصه سیاست سوّمى و اوّلى معمولتر است. لطفاً در مورد معناى مورد نظر، و این که چطور آن معنا از ادلّه استفاده مىشود، توضیحاتى بفرمایید.
جواب: ظاهراً تمام کسانى که در رابطه با ولایت فقیه بحث کردهاند، حتّى امام راحل (قدس سرّه) آن را مقیّد به رعایت مصالح مسلمین نمودهاند. هیچ کس نمىگوید: «اگر مصلحت مسلمین جنگ است، فقیه حق دارد حکم به صلح کند، و اگر مصلحت مسلمین صلح است، فقیه حق دارد بر خلاف آن، دستور جنگ بدهد». اصولًا این ولایت براى حفظ مصالح اسلام و مسلمین است، نه بر خلاف آن. وقتى این اصل را بپذیریم، محدوده ولایت فقیه مشخّص مىشود. و منظور از مطلقه، همان مطلقه در دایره مصالح اسلام و مسلمین است. حتّى درباره معصومین علیهم السلام نیز مسأله غیر از این نیست. امام حسن (علیه السلام) به خاطر مصالح اسلام و مسلمین صلح کرد. و امام حسین (علیه السلام) به خاطر مصالح اسلام و مسلمین جنگید، و شهید شد. خداوند حضرت یونس (علیه السلام) را به خاطر ترک اولى، که به مصالح غیر واجبه امّت مربوط مىشد، در شکم ماهى زندانى کرد. شرح بیشتر در این مختصر نمىگنجد.1
-----------------------------------------------
1. استفتاءات جدید (مکارم)؛ ج3، ص: 180
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در سه شنبه 91 شهریور 7 ساعت ساعت 12:13 عصر
ادلّه روایی ولایت فقیه
روایات، مهمترین ادله بر ولایت عامه فقیه محسوب میشوند که از گذشته مورد تمسک و استشهاد فقیهان و معتقدان به ولایت فقیه بوده اند.دراینجا یکی از مهمترین روایات را بررسی می کنیم.
توقیع1 امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)
از معتبرترین ادله اثبات ولایت عامه فقیه، روایت زیر است که شیخ صدوق (رحمه الله) در «کمال الدین» نقل می کند. براساس این نقل، اسحاق بن یعقوب، نامهای برای حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) می نویسد و از حکم مشکلاتی که برایش پیش آمده سؤال می کند. به بخشی از این توقیع شریف، بسیاری از فقها بر ولایت عامه فقیه استدلال کردهاند:
عن محمّد بن محمّد بن عِصام، عن محمّد بن یعقوب، عن اسحاق بن یعقوب، قال: سألت محمّد بن عثمان العُمَری أن یوصل لی کتاباً قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علیّ، فَوَرَدَ التوقیع بخطّ مولانا صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) : «أمّا ما سألت عنه أرشدک الله و ثبّتک... و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا؛ فانّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله علیهم».2
این روایات از صریحترین روایات در افاده ولایت عامه است. غالب کسانی که به این روایت تمسک کردهاند بیشتر به فقره دوم آن «فانّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله علیهم» توجه داشتهاند. گر چه برخی نظیر امام خمینی (قدّس سرّه) علاوه بر آن به فقره اول «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا» نیز استدلال میکنند. بنابراین هر دو بخش این روایت شاهد بر ولایت عامه فقیه میشود.
تقریر استلال به بخش نخست روایت بر اساس توجه به این نکته است که امام (عجل الله تعالی فرجه) راویان حدیث را مرجع در تعیین وظیفه در «حوادث واقعه» معرفی میکند، و به لزوم مراجعه به آنان حکم میدهد. و روشن است که صرف روایت و نقل حدیث مادام که توأم با تفقّه نباشد، مراد نیست. ظاهر روایت این است که این مراجعه از باب پرسش از حکم شرعی حوادث نیست؛ زیرا در عصر غیبت بر همه کس معلوم بوده که برای استفتا از حکم شرعی باید به سراغ فقها بروند. پس مراد از این مراجعه روشن شدن وظیفه و تکلیف شخص یا امت در«حوادث واقعه» است، واین نشان میدهد که فقیهان شیعه غیر از شأن فتوا دادن در احکام شرعی، مرجع تعیین تکلیف اشخاص در حوادث و مسائل اجتماعی هم هستند. امام خمینی (قدّس سرّه) در این باره چنین میگوید:
«منظور از حوادث واقعه پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی بوده که برای مردم و مسلمین روی میداده است. و به طور کلی و سربسته سؤال کرده: اکنون که دست ما به شما نمیرسد در پیشامدهای اجتماعی باید چه کنیم، وظیفه چیست؟ یا حوادثی را ذکر کرده و پرسیده در این حوادث به چه کسی رجوع کنیم. آنچه به نظر میآید اینست که به طور کلی سؤال کرده و حضرت طبق سؤال او جواب فرمودهاند که در حوادث و مشکلات به روات احادیث ما، یعنی فقها مراجعه کنید».3
بخش دوم کلام حضرت «فانّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله علیهم» نیز دلالت بر ولایت عامه فقیه دارد؛ زیرا خود را حجت خدا بر مردم و فقها را حجت خویش بر مردم معرفی کرده است. معنای حجت بودن ائمه (علیهم السلام) تنها آن نیست که آنها مرجع در بیان احکام شرعی هستند، بلکه اقوال و رفتار و اعمال و سیره عملی آنان در همه امور الگو و اسوه و مایه نجات است. تبعیت از ایشان، مطلوب، و روی گردانیدن از آنان مایه گمراهی است. پیروانشان در پیشگاه الهی حجت دارند و عذر متخلفان و کسانی که از ایشان روی گردانیدهاند در پیشگاه الهی پذیرفته نیست. بر همین اساس همین طور که مردم مؤظفند در همه امور و شؤون خویش (از معارف الهی و فهم احکام شرعی گرفته تا تدبیر امور مسلمین) به امامان معصوم (علیهم السلام) به عنوان حجت خدا مراجعه کنند، در زمان غیبت که دسترسی به حجج الهی وجود ندارد فقهای امت از ناحیه ائمه (علیهم السلام) به عنوان حجت آنان بر مردم منصوب شدهاند و مؤمنان وظیفه دارند در همه شؤون خویش به آنان مراجعه کنند.4
همانطور که گذشت این روایت در اثبات ولایت عامه فقیه بسیار صریح است، به گونهای که برخی آن را عمدهترین و قویترین دلیل نصب دانستهاند:
«و لکنّ الّذی یظهر بالتدبّر فی التوقیع المروی عن امام العصر (عجل الله تعالی فرجه) الّذی هو عمده الدلیل النصب انّما هو اقامه الفقیه المتمسّک بروایاتهم مقامه بارجاع عوامّ الشیعه الیه فی کلّ ما یکون الامام مرجعا فیه کی لاتبقی شیعته متحیّرین فی ازمنه الغیبه».5
«لعلّ أقواها نصّا فی الدلاله التوقیع الرفیع الذی أخرجه شیخنا الصدوق فی کمال الدین».6
این حدیث از جهت سند تنها با یک مشکل مواجه است و آن وجود اسحاق ابن یعقوب در سلسله سند است. برای این شخص در کتابهای رجالی توثیق خاصی وجود ندارد. اما با وجود شواهد زیر این فقدان توثیق ضرری به اعتبار این حدیث وارد نمیآورد:
1. ادعای صدور توقیع با ادعای شنیدن یک حدیث از معصوم (علیه السلام) تفاوت آشکاری دارد. صدور توقیع درباره یک شخص، نشانگر اعتنا و ارج و قرب او نزد معصوم (علیه السلام) است. بزرگانی نظیر شیخ کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی پذیرفتهاند که اسحاق بن یعقوب در ادعای خویش در صدور توقیع شریف صادق بوده است. اگر این بزرگان در وثاقت او خدشهای داشتند هرگز ادعای او را در این مورد قبول نمیکردند و به نقل آن مبادرت نمیورزیدند.
2. کلینی (رحمه الله) خود، در عصر غیبت میزیسته و معاصر اسحاق بن یعقوب بوده و صحت صدور توقیع برای کسی چون شیخ کلینی قابل احراز بوده است. بنابراین نقل کلینی دلیل بر صحت ادعای اسحاق بن یعقوب در صدور توقیع است و این روایت اشکال سندی ندارد7. 8
---------------------------------------------------
1. توقیع در لغت به معنای نشان نهادن بر روی نامه است و نشان و دستخط بزرگان و پادشاهان را بر فرمان یا نامه نیز توقیع گویند. نامههای معصومان (علیهم السلام) به خصوص آنهایی که از ناحیه مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شرف صدور یافته و یکی از نواب اربعه آنها را ابلاغ کرده، در کتابهای تاریخ و حدیث به توقیعات مشهور است. ولایت فقیه، امام خمینی، ص67
2. کمال الدین، شیخ صدوق، ج2، باب 45، ح4، ص483. مرحوم شیخ طوسی نیز این حدیث را در کتاب الغیبه(ص290 و 293) آورده است. کتب دیگری که این حدیث را نقل کردهاند، همگی به استناد این دو سند است.
3. ولایت فقیه، ص 69
4.البیع، امام خمینی، ج 2، ص 474-475
5. مصباح الفقیه، حاج آقا رضا همدانی، کتاب الخمس، ج 14، ص 289
6. ولایه الفقهاء فی عصر الغیبه، ص 10
7. ولایه الامر فی عصر الغیبه، ص 123-124
8. حکومت اسلامی (درسنامه اندیشه سیاسی اسلام)، ص 148-151
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در جمعه 91 تیر 23 ساعت ساعت 1:1 عصر
رابطه سید حسن نصرالله با ولایت فقیه
خداوند بر من منت نهاد تا خیلی زود با ایشان آشنا شوم. زمانی که حزب الله تاسیس شد همه ما جوان بودیم. شهید موسوی 27 سال داشت و من 22 سال. زمانیکه به ایران میرفتیم و با مسئولان دیدار داشتیم، من حضور داشتم و همان زمان با مقام معظم رهبری آشنا شدم، آن زمان ایشان رئیس جمهور بودند. آن زمان من جوانتر بودم و به زبان فارسی آشنایی داشتم به همین خاطر بیشتر به ایران میرفتم و با امام خمینی(رحمه الله) و مقام معظم رهبری دیدارهای زیادی داشتم.
من و بسیاری از دوستانم به مقام معظم رهبری اعتقاد ویژهای داریم و معتقدیم در جهان اسلام و کره زمین کسی با علم، حکمت، درایت، شجاعت و مدیریت عقلانی ایشان نیست که توانایی رهبری امت را داشته باشد. این تجربه 30 ساله من است که معتقدم وی از جانب خداوند تعیین شده و میتوانم روزها در این خصوص دلیل آورم در تلویزیون سخنرانی کنم. معتقدم پس از امام خمینی(رحمه الله)، وی بزرگترین شخصیتی است که وجود دارد.
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در جمعه 91 خرداد 26 ساعت ساعت 9:51 صبح
اسلام، شریعت خاتم و دین کامل الهى است و از اینرو، تا پایان جهان، پاسخگوى همه نیازهاى عقیدتى و اخلاقى و عملى انسان و تضمین کننده سعادت ابدى فردى و اجتماعى اوست و نیز گذشت که اسلام، مجموعه اى از عبادات و اخلاقیات محض نیست و علاوه بر آن، اصول نظام اجتماعى شایسته و شکل حکومت برتر را نیز عهده دار گشته است که بررسى اجمالى احکام گسترده اجتماعى اسلام، نشانگر توجه به فرد و جامعه، دنیا و آخرت، و به همه شؤون اساسى و ضرورى انسان مى باشد.
تشکیل حکومت براى اجراى قانون الهى، در زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم توسط شخص ایشان صورت گرفت و آن حضرت، علاوه بر ابلاغ و تبیین احکام و معارف دین و تعلیل و دفاع علمى از آنها، امور اجرایى جامعه اسلامى را نیز با ولایت و رهبرى اجتماعى خود بر عهده داشتند.
خداى سبحان، همان گونه که سمت تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت را به رسول خود عطا فرمود: «ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة»1، ولایت و حکومت اجتماعى آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم را نیز با آیاتى مانند «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم»2 و «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون»3 تثبیت فرموده است و با فرمان «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولوالامر منکم»4 و «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى الله ورسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبینا»5 ، تخلف از احکام حکومتى و قضائى و مقررات و دستورهاى جزئى پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم را همانند تخلف از قوانین کلى شریعت، گناه و معصیت مى شمارد و اطاعت از فرمان ایشان براى شرکت در جهاد را مانند فرمان خود در برپاسازى نماز و پرداخت زکات: «اقیموا الصلوة وءاتوا الزکوة»6 واجب ساخته است و اگر فرمان خدا در اطاعت از دستورهاى پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم نمى بود، آن حضرت، هیچ ولایتى بر انسان هاى دیگر نداشتند.
آنچه خاتمیت اسلام را تضمین مى کند، دو چیز است; یکى استمرار قانون خدا و دیگرى استمرار اجراى آن توسط حکومت; که این دو، در وجود مستمر قرآن و عترت تحقق یافته است و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، این دو «ثقل» گرانقدر را براى امت اسلامى به ودیعت نهاد و درباره آن دو فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتى ولن یفترقا حتى یردا على الحوض»7 ; من دو وزنه وزین و استوار را در میان شما باقى مى گذارم; کتاب خدا و عترتم; و این دو متاع وزین، تا آنگاه که در قیامت، در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، از یکدیگر جدا نخواهند شد.
وجود عترت طاهرین(علیهم السلام) و ضرورت تمسک به آن بزرگان مطهر، تنها از جهت تبیین و تفسیر قرآن و احکام الهى و تعلیل و دفاع علمى از آنها نیست، بلکه علاوه بر آن، به جهت تشکیل حکومت و اجراى حدود و قوانین اسلامى و اصلاح جامعه و هدایت انسان ها و نیز حراست از اسلام و مسلمین در برابر دشمنان داخلى و خارجى است.
عترت پیامبر که با وصف عصمت و طهارت، از رهبرى و ولایت مطلقه الهى برخوردار مى باشد، با خلافت بلاافصل على بن ابى طالب(علیه السلام) آغاز گردیده و تا زمان ظهور ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) و حکومت جهانى آن حضرت ادامه خواهد یافت.8
---------------------------------------------
1. آل عمران، آیه 164
2. احزاب، آیه 6
3. مائده، آیه 55
4. نساء، آیه 59
5. احزاب، آیه 36
6. بقره، آیه 110
7. بحار الانوار، ج 2، ص226، ح3
8. ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص 235 - 237
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در جمعه 91 خرداد 12 ساعت ساعت 2:1 صبح
امام که به ترکیه تبعید شد، رئیس امنیت ترکیه برای اینکه امام را بترساند، یک روز امام را سوار ماشین کرد و گفت: یک جایی برویم. او را برد و یک منطقهای را نشان داد. گفت: این منطقه را میبینی؟ چهل نفر از علمای ترکیه که علیه حکومت حرف زدند، در همین میدان اعدام شدند. یعنی امام را برد، که بترساند. امام فرمود: عجب! ای کاش ما هم طوری اقدام میکردیم که اعدام میشدیم. دید بدتر شد. یعنی اگر لیموترش دست آدم عاقل بیفتد از همان لیموترش لیمونات درست میکند. رئیس امنیت ترکیه ایشان را برد که بترساند، ایشان بیشتر شجاع شد. گفت: معلوم میشود ما کوتاهی کردیم. علمای اهل سنت چهل نفرشان اینجا اعدام شدند؟! پس چرا علمای شیعه اعدام نشدند؟1
-------------------------------------------------------------------------------------
1. برنامه درسهایی از قرآن ( از زبان قرائتی)
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در یکشنبه 91 اردیبهشت 31 ساعت ساعت 9:9 عصر
عالمان ربانى، وارثان انبیاء الهى اند و انبیاء(علیهم السلام)، خلفاى خداوند مى باشند و خلفاى الهى، مظهر «اسم اعظم »اند. پس برخى از عالمان ربانى، مى توانند خلیفه حق و جامع جمال و جلال الهى باشند که این افراد، بسیار اندک و جزء نوادرند.
امام خمینى(قدس سره) در مرحله سوم یعنى پس از انبیاء الهى و ائمه معصومین(سلام الله علیهم اجمعین)، خلیفه حق و مظهر این نام الهى بود. او در زمینه هاى علمى، به حسب حصه وجودى و تعین هستى خاص خویش، مظهر اسم «علیم » بود و در زمینه هاى عملى، مظهر اسم «قدیر»; و چون در راه دین گام برداشت و تمام هجرت و جهاد و اجتهاد او براى برافراشتن «کلمة الله » بود: «لتکون کلمة الله هى العلیا»1، پس او، به قدر سعه وجودى خود، مظهر «حى قیوم » گشت.
همان گونه که بهشتیان زنده اند و هرگز نمى میرند، مردان الهى نیز که براى حفظ شریعت و احیاى دین الهى تلاش مى کنند و در این راه، هر رنجى را براى دین خدا تحمل مى کنند، «کلمه علیا»ى خداوند گشته، هماره باقى خواهند بود. چنین عالمانى، مشمول بیان نورانى امیر بیان، حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) هستند که فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر»2. سر این سخن آن است که کامل ترین ولى خدا در عصر ما، وجود مبارک امام زمان(ارواحنا فداه) است که از آن حضرت، به عنوان «بقیة الله » یاد مى شود; یعنى امام عصر(عج)، به ابقاى الهى و بلکه به بقاى الهى، باقى است. در درجه نخست و بالذات، فقط ذات اقدس اله ماندنى است: «هو الباقى » و پس از او، خلفاء و مظاهر اویند که باقى اند و پس از آنان، عالمان عادل که وارثان انبیاء و امامان(علیهم السلام) مى باشند، باقى به بقاى الهى اند.
امام راحل(قدس سره) در میان عالمان ربانى، همچون ستاره فروزان و قدر اول ستارگان درخشان گنبد میناست. او، در سلسله عارفان محقق جاى داشت و در عین حال، از همه آنان فاصله گرفت. آنان، در سیر به سوى خدا و تقرب به او و بریدن از خلق: «من الخلق الى الحق » متوقف گشته بودند ولى ایشان، براى اصلاح زندگى انسان و حاکمیت قانون خدا، به سیر «بالحق فی الخلق » رسید. گفته اند که مرد باطنى(عارف)، پس از آرامش و اطمینانى که در سیر معنوى برایش حاصل مى شود، نمى خواهد به زندگى این جهان بازگردد و در آن هنگام که به ضرورت بازمى گردد، بازگشت او، براى همه بشریت سود چندانى ندارد; اما امام راحل(رض) که وارث انبیاء الهى بود، همانند آنان، بازگشت و در جریان زمان وارد گردید تا زمام تاریخ را به دست گیرد و جهان تازه اى از کمالات مطلوب را خلق کند و براى همگان مفید باشد.3
---------------------------------------------------------
1. نهج البلاغه، حکمت 273، بند 2
2. بحار الانوار، ج1، ص 188، ح 4
3. ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 261 و 262
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در شنبه 91 اردیبهشت 23 ساعت ساعت 3:48 عصر
محور اصلی در بحث ولایت فقیه، آن است که آیا فقیه عادل از جانب معصومان (علیهم السلام) به ولایت بر امت منصوب شده است؟ در واقع «ولایت انتصابی فقیه» و نیابت او از معصوم در اجرای احکام و اداره شؤون اجتماعی - سیاسی جامعه مسلمین، محل اصلی مباحثات درباره ولایت فقیه است. برای روشن شدن بیشتر مراد از ولایت انتصابی، لازم است که تفاوت آن با «ولایت انتخابی» یا «وکالت فقیه» بررسی شود، همچنانکه لازم است تفاوت ولایت فقیه با نظارت فقیه مشخص شود.
فقیه عادل و جامع شرایط در عصر غیبت نایب امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) و منصوبِ او در اداره جامعه اسلامی است. فقیه عادل از طرف او بر مردم ولایت دارد. این ولایت غیراز وکالت است. نقطه افتراق جدی نظریه «ولایت انتصابی فقیه» با «ولایت انتخابی فقیه» در همین نکته نهفته است. براساس نظریه ولایت انتخابی، مردم با انتخاب و بیعت خویش به فقیه ولایت میدهند و در واقع منتخب مردم، وکیل آنان در اداره و سرپرستی امور جامعه است؛ حال آنکه بر اساس نظریه انتصابی بودن ولایت فقیه، فقیه عادل، وکیل مردم نیست و سمت و منصب خویش را از ناحیه ادله شرعی و نصب امام معصوم (علیه السلام) دریافت کرده است و اقبال و همراهی مردم در اصل منصب و ولایت او تاثیر گذار نیست، بلکه در بسط ید و امکان اعمال ولایت موثر است. به تعبیر دیگر، مشروعیت ولایت فقیه وامدار اقبال مردم نیست بلکه مقبولیت تحقق عینی این ولایت به همراهی وخواست مردم گره خورده است.
ماهیت حقوقی ولایت انتصابیکاملا متفاوت با ماهیت حقوقی وکالت است. در وکالت شخص خاصی - وکیل- در عمل خاصی که مورد قرارداد است به شخصی دیگر - موکل- قرار میگیرد و از طرف او آن عمل را انجام میدهد. اصالت در تصمیم گیری با موکل است و وکیل در چارچوب اختیاراتی که موکل یا موکلان به او تفویض میکنند، حق تصمیم گیری دارد. حال آنکه در ولایت چنین نیست، حتی اگر امام معصوم (علیه السلام) کسی را وکیل کند و دیگری را به ولایت نصب کند، ماهیت حقوقی این دو یکسان نیست.
آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) در این باره چنین میگوید:
«میان ولایت و وکالت هم تفاوت وجود دارد؛ زیرا وکالت با موت موکل باطل میشود، ولی ولایت چنین نیست؛ یعنی اگر یکی از امامان معصوم کسی را در امری وکیل خود قرار دهد؛ پس از شهادت آن امام، وکالت آن شخص باطل است؛ مگر آنکه امام بعدی وکالت او را تداوم بخشد. اما در ولایت چنین نیست و اگر کسی منصوب امامی باشد و از سوی او ولایت بر وقف مثلا داشته باشد، با شهادت آن امام، ولایت این شخص باطل نمیشود، مگر آنکه امام بعدی او را از ولایت عزل فرماید»1.
نکته دیگر آنکه، ولایت فقیه غیر از «نظارت فقیه» است. ولایت فقیه از سنخ تصدی و اداره و اجرا و مدیریت است. ولایت از مقوله مشارکت اجرایی و مدیریتی در انتظام امور مختلف و کلان جامعه اسلامی بر طبق موازین اسلامی است، حال آنکه نظارت از سنخ مراقبت و تذکر، و فاقد عنصر اجرا و تصمیمگیری و مدیریت است.محل نزاع در اندیشه سیلسی در عصر غیبت، اثبات ولایت برای فقیه عادل است و نظارت فقیه، محور مباحثات موافقان و مخالفان نیست. محل نزاع اصلی آن است که آیا فقیه عادل از جانب شرع به ولایت منصوب شده است؟ بنابراین بحث فقهی در این باب همواره بر محور ولایت فقیه بوده است و آرای موافقان و مخالفان بر محور نظارت فقیه نبوده است.
بر اساس نظریه ولایت انتصابی فقیه، این پرسش پیش میآید که این ولایت برای فقیه جامع شرایط به چه نحو جعل میشود، آیا هر فقیه عادل و جامع شرایط دارای «شأن» ولایت است یا آنکه «بالفعل» دارای این منصب است.
حق این است که دلالت ادله روایی بر ولایت فقیه تمام باشد، منصب ولایت برای هر فقیه جامع شرایط اثبات میشود. این ولایت به نحو فعلی برای آنان ثابت است و هیچ امر دیگری نظیر انتخاب خبرگان یا رای مردم توقف ندارد. پس با ادله ولایت فقیه، فقیه عادل، بالفعل دارای ولایت است؛ مانند آنکه هر فقیه عادلی بالفعل دارای منصب قضا است و میتواند در منازعات قضاوت کند. ناگفته پیدا است که تمام فقیهان واجد شرایط که دارای منصب ولایت هستند، نمیتوانند مستقیما تصدی امور جامعه را بر عهده داشته باشند، چنانکه همه قضات دادگستری نمیتوانند در یک پرونده حکم کنند. طبیعی است که با تصدی یک فقیه جامع شرایط، وظیفه از دیگر فقیهان صاحب منصب ولایت ساقط میشود. بنابراین، با انتخاب خبرگان یا اقبال عمومی مردم به یک فقیه عادل، منصب ولایت از دیگران سلب نمیشود، بلکه آنان مادامی که فقیه عادلی عهدهدار امور است وظیفهای در اِعمال ولایت ندارند.2
-----------------------------------------------------------------------
1. ولایت فقیه، ص 395
2. حکومت اسلامی (درسنامه اندیشه سیاسی اسلام)، ص 123 - 125
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در دوشنبه 91 اردیبهشت 18 ساعت ساعت 2:0 صبح
برچسب ها: ولایت انتصابی فقیه، ولایت انتخابی، وکالت فقیه
شهید مهدی باکری :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا الله، یا محمّد ،یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین
یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی
یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!
و شما ای پیروان صادق شهیدان...
عزیزانم! اگر شبانهروز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به بما عنایت فرموده، باز هم کم است.
آگاه باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چارهساز ماست. ...بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست.
همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید.
اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله (ع) و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید.
و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام بار بیایند.
شهید غلامرضا بیپناه یزدی :
دست از اصل امامت و رهبری و ولایت فقیه بر ندارید، زیرا رهبری و امامت است که ما را از ظلم و ستم نجات داده و همواره از انحراف مردم جلوگیری مینماید.
شهید محمد مهدی انصاری :
به فکر خانوادههای شهدا و ولایت فقیه باشید.
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در یکشنبه 91 اردیبهشت 10 ساعت ساعت 1:46 صبح
اطلاق ولایت یعنی فقیه «همه اختیارات» امام را دارا می باشد مگر آن اختیاراتی که با دلیل خارج شود. بنابراین فقیهی که مخالف ولایت مطلقه است «بعض اختیارات» را برای فقیه ثابت میداند. که در مطلب ذیل چون جناب صاحب ریاض امامت جمعه را برای فقیه ثابت نمیداند، ما ایشان را جزو حامیان «ولایت مقیّده فقیه» آورده ایم.
یکی دیگر از شاگردان ممتاز وحید بهبهانی، سید علی طباطبایی (رضوان الله علیه)، مشهور به «صاحب ریاض المسائل» است. جناب صاحب ریاض، منصب نماز جمعه را از مختصات امام معصوم (علیه السلام) می شمرد و میگوید، ادعای آن که فقیه، مأذون در نماز جمعه است ممنوع است؛ زیرا ادله ولایت فقیه به فتوا و حکومت اختصاص دارد؛ چون، فتوا و حکومت از اموری است که حتما در عصر غیبت باید استمرار یابد و الا به تعطیل احکام و تحیر جامعه در امور معاد و معاش میانجامد و با تعطیل قضا و فتوا، فساد در جامعه رواج مییابد، در حالی که تعطیل جمعه این لوازم فاسد را ندارد.1
صاحب ریاض در سهم امام اذن فقیه را موافقتر به اصول و قواعد میداند و پرداخت زکات به فقیه مأذون را مستحب می شمرد.2
صاحب ریاض حاکم را ولیّ صغیر و مجنون، و در فرض فقدان پدر و جدّ و وصیّ میشناسد و او را چنین معرفی می کند:
«و کونُ المرادِ بالحاکم حیثُ یطلق من یعمّ الفقیه الجامع لشرائط الفتوی»3
صاحب ریاض در کتاب القضاء پس از نقل روایت عمر بن حنظله، میگوید: چنین نیست که این روایت ضعیف باشد و عمل اصحاب ضعف سندی آن را جبران کند؛ زیرا که مشکل سند دو نفر است: یکی داوود بن حصین و دیگری عمر بن حنظله. نجاشی داوود بن حصین را توثیق کرده و حکایت شده که عمر بن حنظله را نیز توثیق کرده است.
به علاوه راویِ این دو نفر صفوان بن یحیی است که طبق قاعده «تصحیح ما یصح عند اجماع العصابة» روایت، مشکل سندی نخواهد داشت: «فالروایة قویّة غایة القوّة کالصحیحة حجّة فی نفسها مع قطع النظر عن الشهرة الجابرة»4. بنابراین روایت عمر بن حنظله مثل روایت صحیح السند در نهایت قوت است و بدون در نظر گرفتن «شهرت» نیز حجت و مورد قبول است.
--------------------------------------------------------------
1. ریاض المسائل، ج 4، ص 71
2. ریاض المسائل، ج 5، ص 189 - 190
3. ریاض المسائل، ج 2، کتاب الحجر
4. ریاض المسائل، ج 2، ص 388 و ج 10، ص 248
لینک ثابت - نوشته شده توسط سید در شنبه 91 اردیبهشت 2 ساعت ساعت 6:37 عصر
دربــاره ی ما
http://www.lenzor.com/sh0985
منوی اصــــلی
خبرنامه
آمار و اطلاعات
موضـــوعات
نــوشته های پیشین
آخرین نـــوشته ها
وصیت نامه شهدا
لوگوی دوستان
دیــگر امکانات